هیچکس به دخترها واقعیت‌ را نگفت

نويسنده وبلاگ من چادرم را دوست دارم در آخرين پست خود نوشت:

تصمیم داشتم امروز وبلاگ رو با مطلب دیگری به روز کنم اما به موضوعی برخوردم که همیشه آرزو داشتم روزی در این وبلاگ مطرح بشه. این مطلب رو یکی از  آقایون در وبلاگشون نوشته بودند:

مایل هستم به یک نکته ی اساسی راجع به حجاب اشاره کنم. یکی از مهم ترین دلایلی که خانم ها نسبت به حجاب کاهل هستند، که البته به نظر من بسیار رایج هم هست، و میان دختران مذهبی هم به وفور دیده می شود، این هست که: مرد نیستند!!!

تعجب نکنید؛ بزرگترین مشکل خانم ها، این هست که نمی توانند متوجه بشوند که ما مرد ها چه تفاوت های فاحشی با خانم ها داریم! این تفاوت را هم فقط ما مسلمان ها نمی گوییم، برای نمونه، می توانید به کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی" مراجعه کنید. یک تفاوت ظریف بین مردان و زنان وجود دارد، و آن این است که: زنان از طریق گوش لذت می برند (یعنی سمعی هستند)، و ما آقایان با نگاه کردن لذت می بریم. تا زمانی که خانم ها به این نکته توجه نکرده اند، ضرورت حجاب را درک نخواهند کرد.(من کاری به لامذهب ها و اون کاره ها ندارم، روی من با زنان عفیفی است که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند.)

ادامه مطلب را حتما بخوانید

ادامه نوشته

سلام من به مدینه, به آستان رفیعش ....

 سلام من به مدینه, به آستان رفیعش .... افسران - بوی آتش..بوی خون...بوی یک صورت نیلی..
بعضی جملات آن‌هایی که از موضع بالا یا از درب نصیحت صحبت می‌کنند بدجور با روان انسان بازی می‌کند. "گذشته‌ها گذشته". از آن جمله‌هاست. من از روی عمد تیتر این مطلب را نیلی زده‌ام تا ثابت کنم گذشته‌ها همچنین هم که بعضی‌ها می‌گویند نگذشته. ظهور یعنی گذشته‌ها نگذشته. رجعت یعنی گذشته‌ها نگذشته. شهید یعنی گذشته‌ها نگذشته. از همه بالاتر قیامت است دیگر . قیامت در یک جمله یعنی تبدیل گذشته به حال.

ادامه نوشته

و حالا علی(ع) ا ست و شب و تنهایی و پیکر مطهر همسر و ناله های معصومانه فرزندان و به اندازه تمام جهان غم و بغضی که گلوی حضرتش را می فشارد و خیل ملائکه که آمده اند تا در این تنهایی، غمخوار مولا(ع) باشند ...

اى رسول خدا، از من و دخترت بر تو سلام باد كه در جوارتو آمد، و به سرعت به تو ملحق شد. اى رسول حق، از دورى دختر برگزيده ات شكيبايى ام كم شد، و طاقتم از دست رفت ...


می خوستند اصلا روی زمین نباشد!

سرش را انداخت پایین!
با هزار شرم گفت:
فاطمه جان!
مردم آمده‌اند
افسران - ویژه نامه شهیدغروی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه اطهر(س)
آزارشان می‌دهد
صدای گریه‌ات...
.
.
.
رفت بیرون شهر تا کسی گله‌ای نداشته باشد!
می‌نشست زیر سایه یک درخت خشکیده!
همانجا گریه می‌کرد!
.
.
.
آمدند درخت را قطع کردند!
.
.
.
مشکل با صدای گریه نبود!
مشکل با خود ِ فاطمه بود!
می‌خواستند اصلا نباشد روی زمین خدا
کسی که خدا گفت من زمین وآسمان را بخاطر او آفریده ام...

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چــــادر مشکی من یادگار مادرم زهـــراسـتــــــ

از آن ها که به سخره می گیرند قــداســـتِ حجابِ مادرم را؛
......
چــــــــــــــــــــــــرا نمی فهمی؟

افسران - من شکایت دارم......
چادر من دکور صحنه ی شما نیست. چادر من وسیله خنده وژست گرفتن شما نیست.... چادر من لباس بالماسکه نیست که بپوشید و عکس بگیرید...

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد، کرپ یا حریر اسود یا ... حـــــُرمــت دارد !

به خدا قسم ارزشِ همین تکه پارچه بالاتر از آن است که بخواهی به زور آن را بر سر کسی کنی؛

من شــــکــایــــت دارم...


یادگارِ مادرِ من شده مجوز ورود به برخی مکان های خاص (!) ؛ آن هم نه به شرط رعایت حجاب اسلامی!!

برای آن ارگان، مهم این است یه تکه پارچه ی مشکی همراهش باشد! هرچند که روی کمرش افتاده باشد ... حتی اگر هزار رنگ آرایش کرده باشد؛ حتی اگر جلوی چشم نگهبان به محض خروج چادر را با حرص از سرش بردارد؛ حتی اگر چادرش آن قدر نازک باشد که

به خدا چـــــادرِ مــــادرِ مـــن، قیمت دارد؛

مادر....

افسران - بوی آتش..بوی خون...بوی یک صورت نیلی..
یا زهرا...

آیــــــــ مَردُم...

مادرِ من پهلویش شکست؛

اما هیچ کس ندید که چادرش روی کمرش بیفتد ...

مادرِ من، با ضرب سیلی به خاک افتاد؛

اما چــــادرش از سرش نیفتاد...

عید امسال...

رسیده عید و دلها شاد و خرم/همه در فکر دیدارند با هم/همه آماده اند سفره بچینند/به فکر سفره های هفت سین اند/منم در سفره دارم هفت سین را /ولی توام شده با داغ زهرا(س) / بود سین نخستین "سیلی کین" / به روی مادرم با دست سنگین / ببین در سفره سین دومم را / که "سویی" نیست در چشم زهرا(س) / بگویم سین سوم را تا بسوزی / که مادر "سوخت" از این کینه توزی / از این ماتم دل حیدر غمین است/ که سین چهارمم "سقط جنین" است/ب روی سفره سین پنجم این است/سر "سجاده" اش زینب(س) حزین است/شده سفره پر از اشک شبانه/ششم سین مانده "سوت و کور" خانه/چه گویم ای عزیز از سین آخر/بود آن "سینه ی" مجروح مادر..

ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم